روز درماندگی انسان است در خطر زندگی انسان است
آه در گوشه زندان بلا محتضر ، پیکره ایمان است
بعد از ین، دادگری مشکل شد ظلم کردن ، پس از این آسان است
شادمان، قلب پلید هارون دل غمین ، پاکترین انسان است
خسته از پایه پرگار ستم مرکز دایره انسان است
وای در معرض طوفان بلا شعله شمع بقا لرزان است
آخرین روز امام هفتم تنش آزرده و بر لب جان است
که برد جانب معصومه پیام؟ که پدر منتظر ایشان است
ای خدا، کی رسد از راه رضا چشم موسی به در زندان است
عاقبت گشت رها زندانی نه دگر ناله نه زندانبان است
پیکرش بسکه ز غم آب شده یک نفر قادر حمل آن است
کرده زنجیر، ولی سنگینش زینجهت در کف حمالان است
جای دارد که (حسان ) خون گرید دیده فاطمه چون گریان است